همواره و عادتاً واژه هنر تداعی زیبایی و جمال مینماید بهگونهای که همه مفهوم هنر در بنای وجیه کلمه زیبا و زیبایی یکجا خلاصهشده و توسعه زیبایی، همه مفهوم هنر را فرامیگیرد. گویی که هنر درواقع مترادف کلمه زیبایی است به نظر میرسد که اگر این واقعیت نیز حقیقت داشته باشد خلقت و آفرینش سراسر همه هنر خداوند است زیرا خداوند جمیل است و جز جمال خلق نمیکند. بنابراین در تعریف اختصاری کلمه هنر میتوان گفت: هنر ما در زیبایی و زیبایی مولود، در هنر است. در رابطه با واژه تربیت میتوان بیان نمود که جریان هدفدار و آگاهانهای است برای شکوفا کردن و به فعلیت درآوردن استعدادهای درونی انسان و بروز آن، فطرتی که بشر بر اساس آن آفریدهشده است شناخت موضوع تربیت انسان و زمینههای رشد و شکوفایی او ازجمله مقدمات است برای رسیدن به مقصد که همانا تحول انسان میباشد که بدون شناخت دقیق از زمینه و استعدادهای او موفقیتی در امر پرورش حاصل نخواهد شد.انسان همه وقایع را از طریق حواس پنجگانه خود برحسب تکرار و عادت دریافت میکند و در حقیقت همهچیز را با چشم و گوش برمیگیرد و درحالیکه همه اینها دریافت واقعیات است و نه الزاماً ادراک حقایق.ادراک حقایق علاوه بر حواس خامسه، باید که با گوش و چشم سر نیز پردازش شود تا انسان معنای زال ل حقیقت حق را استدراک نماید.
زهرا همتی – کارشناس ارشد مدیریت آموزشی دانشگاه تهران
هنر نوعی رستگاری است که ما را از خواستن یعنی نوعی درد و رنج، آزادی میبخشد. به کلامی از بتهوون در بیان نقش هنر در تربیت و کارکردهای آن میپردازیم که میگوید:»هنر من باید برای سعادت بیچارگان اختصاص یابد. در قرآن کریم از آیات الهی استنباط میکنیم که برای امحای منهیات و نقاط منفی در تربیت انسانها تنها دفع مسائل منفی کافی نیست بلکه باید نسبت به رفع آن اقدام کنیم. در عصر تکنولوژی یکی از مصادیق اصلی در کاربرد هنر، کاربرد هنرهای تصویری و نمایشی است و درواقع هدایت هنری غیرمستقیم بهجای هدایت مخاطبه ای و گفتاری مستقیم.بنابراین رسالت هنر تبیین عینی و ایجاد رشد و کمال برای جوامع انسانی است و غیر این معنی از حیطه هنر خارج است. هنر کلید فهم زندگی است و هنر انسان متذکر شدن است و این کمال اوست و به قول ناصرخسرو »هنر زیور بشر است و بشر زیور کیهان است
بیان مسئله
امروزه کمتر هنرمندی را میتوان یافت که در اکثر زمینههای هنری فعالیت کرده باشد همچنان که دانشمندان ایران باستان بودهاند!
سـخنان بیهوده و نادرسـت دربارهی این سـرود و سـخن بهجا و درسـت اسـتاد سخن فردوسی توسی، که اگر نبود ما نیز عربزبان بودیم، بیشتر بر زبان شماری از آنانی روان شده است یا میشود که فردوسی، زبان و جایگاهش، سد راهی برای آنان بوده است .اینگونه دشمنان دانا، با چنین انگیزههایی کوشیدهاند با وارونه وانمودن درونمایهی سرودهای استاد سخن فردوسی توسی، که برای رهایی ایرانیان و زبانشان سروده است دستبهکارهایی بزنند که آبروی خودشان را میبرد و زحمت ما میدارد. ناگفته نماند گاه دوستان نادان نه اینکه آتشبیار معرکه شدتاند که کوس سبقت را نیز از آنان ربودهاند .
برداشت نادرست و ناآگاهانهی دوستان و یا هرزهدرایی ِ آگانه ی دشمنان ایران از سخن درست و بهجای استاد سخن فردوسی توسی که گفته است:
نگیـرند شیــر ژیـان را به خــس هنـر نــزد ایـرانیـــــان اسـت و بس
کاری ناپسند و بهدوراز راستی و درستی است که گاه و بی گاه بر زبان فرهنگ مداران نیز روان میگردد!
هنر چه ارتباطی با تمدن ایران داشته و دارد؟
ضرورت انجام پژوهش
چنانچه در زیر همین مقاله آوردهام هنر همه زندگی انسانها را تسخیر کرده و باز میدانیم که هنر خمیرمایه رشد و پیشرفت بشر و کال همان چیزی است که تمدن و فرهنگ نامیده میشود!
یکی از تمدنهای اصیل و قدیمی بشری به گواهی همه تاریخها ایران بوده
ایرانی که کورش کبیر آن پایهگذار حقوق بشر است و سعدی آن انسانها را به صلح پایدار دعوت میکند : بنیآدم اعضای یکدیگرند…
بهراستی نقش این علم فراگیر و گسترده در تمدن مسلمی چون ایران چه بوده است و آیا این شکوفایی پویاست یا فرهنگ ما به اتمام رسیده است؟ این چیزی است که ایجاب میکند ما در این موردتحقیق کنیم
عناصر اصلی فرهنگ ایرانی
نوروز و تقویم هجری شمسی
: نوروز در زمستان 88 توسط یونسکو میراث بینالمللی اعلام شد
نوروز از جشنهای باستانی ایرانیان است که امروزه در محدوده جغرافیایی فالت ایران یعنی در کشورهای ایران، آذربایجان، افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان، ازبکستان، قرقیزستان، قزاقستان و بخشهای کردنشین کشورهای عراق و ترکیه و سوریه، در روز ۱ فروردین )۲۱ مارس( هرسال برگزار میشود. برگزاری جشن نوروز همچنین در زنگبار واقع در آفریقای شرقی که در قدیم سکونتگاه ایرانیان مهاجر بوده رواج دارد. از جشنهای متعددی که در ایران باستان مرسوم بوده، یا از جشنهای اندکی که از آن عهد به یادگار مانده، هیچیک به طولوتفصیل نوروز نیست. نوروز جشنی است که یک جشن کوچکتر )چهارشنبهسوری( بهپیشواز آن میآید و جشنی دیگر )سیزده به در( به بدرقه آن. و نماد آن انداختن سفره هفتسین است. در تقویم جلالی روز اول سال طوری تنظیم میشده است که با اعتدال ربیعی همگام شود و درنتیجه سالها ۳۶۵ یا ۳۶۶ روز داشتهاند. تقویم رسمی ایران و تقویم رسمی افغانستان بر اساس تقویم جلالی ساختهشدهاند ولی هم طول ماههایشان و هم مبدأ تاریخشان با تقویم جلالی متفاوت است
زبان پارسی
فارسی، پارسی، یا فارسی دری )در برخی متون قدیم: پارسی دری( زبان رسمی کشور ایران و تاجیکستان و یکی از زبانهای رسمی کشور افغانستان است. در ایران نزدیک به ۷۰ میلیون، در افغانستان ۲۰ میلیون، در تاجیکستان ۵ میلیون، و در ازبکستان پیرامون ۷ میلیون نفر سخنور دارد. زبان فارسی گویشورانی نیز در هندوستان و پاکستان دارد )نگا:زبان فارسی در شبهقاره هندوستان(. رویهمرفته میتوان شمار فارسی دانان جهان را پیرامون ۱۱۰ میلیون نفر برآورد کرد. باوجوداینکه فارسی در حال حاضر زبان رسمی پاکستان نیست. ولی قبل از استعمار انگلیس .زبان رسمی و فرهنگی شبهقاره هند در زمان سلسله گورکانیان یا امپراتوری مغولی هند بوده است. زبان رسمی کنونی پاکستان، اردو است که درواقع »ایرانی شده« زبان هندی و بهشدت تحت تأثیر فارسی است و واژههای فارسی بسیار زیادی در آن موجود میباشد. اکنون نیز بهعنوان یکزبان فاخر در بین نخبگان بهخصوص درزمینهٔ هنر و موسیقی )موسیقی قوالی( رواج دارد. به خاطر تأثیر بسیار زیاد زبان فارسی در پاکستان، بنیانگذاران پاکستان تصمیم گرفتند که سرود ملی کاملاً به زبان فارسی سروده شود. در زبان فارسی به خط فارسی حدود ۳۲ حرف اصلی وجود دارد که به مجموع آنها الفبای فارسی گفته میشود .
اسلام و مذهب تشیع و شاخههای مختلف آن :
اکثریت ایرانیان بعد از حمله اعراب در طول زمان به آیین اسلام گرویدند و مسلمان شدند. مسلمانان بر این باورند که خدا مستقیماً بر بسیاری از پیامبران وحی فرستاده و محمد آخرین آنها است. نزدیک به ٪۸۹ ایرانیان شیعه میباشند. شیعیان علاوه بر سه اصل دین توحید، نبوت و معاد به دو اصل دیگر یعنی عدل و امامت نیز باور دارند. درحالیکه مذهب شیعه دسته کم از قرن دوم هجری با این نام به معنای پیرو شناختهشده بود و در زمان امام ششم شیعیان رشد قابل ما لحظهای داشت، ولی گسترش و ظهور شیعه دوازده ادامه به سبک فعلی از زمان حکومت صفوی در ایران انجام شد که شیعه را مذهب رسمی ایران اعلام نمودند و از تشیع بهعنوان ابزاری برای وحدت ملی استفاده نمودند. این مسئله که ایرانیان بهطور تاریخی به اینکه پادشاهان باید فر شاهنشهی داشته باشند و خون شاهنشهی باید در رگهایشان جاری باشد اعتقاد داشتهاند ، در نزدیک شدن فرهنگ شیعه و ایرانی بسیار مؤثر بوده است. به دلیل گسترش تشیع و شکلگیری فعلی آن در زمان پادشاهان صفوی و توسط ایرانیان، فرهنگ ایرانی و شیعه اشتراکات فراوانی دارد
زبان و فرهنگ آذربایجانی
با آمدن اقوام آریایی به فالت ایران، اقوام بومی آذربایجان با ایشان آمیخته شدند و در یک اتحاد، پادشاهی ماد را به وجود آوردند. از آن تاریخ به بعد آذربایجان قسمتی از ایران بود و پس از حمله اعراب به ایران در قرنهای ابتدایی ورود اسلام به ایران آذربایجان از کانونهای عمده مقاومت و شورش ایرانیان در برابر اعراب بود. از حدود قرن پنجم هجری به بعد، حوادث متناوب یکی بعد از دیگری آذربایجان را آماج تهاجمات پیاپی قرارداد. بعد از سلجوقیان، دورِ سلسلهجنبانی ترکان آتابای یا اتابکان آغاز و بانفوذ این اقوام و گسترش زبان ترکی، سیطرهٔ زبان آذری که بازمانده و متحول شده زبان مادها بود، محدود و رفتهرفته رو به کاهش نهاد. با ادامه تسلط ترکان در دوران اتابکان بازهم عده ترکها در سرزمین آذربایجان فزونی یافت و مآلازبان ترکی رونق بیشتری گرفت. در دوران مغولها که بیشتر سربازان آنان ترک بودند و آذربایجان را تختگاه خود قراردادند بازهم به نفوذ ترکان افزوده شد .
بعدها از زمان صفویان که خود بهنوعی برخاسته از آذربایجان بودند و ورود اقوام قزلباش و اقوام دگر به آن دیار آذربایجان از اهمیتی مضاعف برخوردار گشت و فرهنگ جدید آذربایجان که تأثیر گرفته از تاریخ پرفرازونشیب خود بوده است، تأثیری شگرف بر تاریخ و فرهنگ ایران گذاشته است.
زبان و فرهنگ کردی
بیشتر تاریخ شناسان پرآوازه براین باورند که، کردهای امروز نوادگان مادهای دیروزند. این نکته که زبان کردی بازمانده زبان ماد است،و التزاماً کردهای امروزی هم استمراری از مادهای باستان هستند، تا زمانی که زبان مادی بهدرستی شناختهنشده، کماکان یک فرضیه باقی میماند. آیینهای ایرانی، مانند نوروز، مهرگان، و سده، میان کردان باشکوه بیمانندی برپا میگردد و تا امروز هم در میان گروههای بزرگی از دردان که به فرقههای کهن دینی این سرزمین منسوباند، ردپای بسیاری از باورهای »مغانی«، »مزدکی«، »زروانی« و »مانوی« دیده میشود که نمادی از اعتقاد مشترک باستانی آنان با کیشهای ملی ایرانی میباشد. موسیقی کردی بخش بزرگی از موسیقی فعلی ایران را تشکیل میدهد و بسیاری از مشهورترین خوانندهها و گروههای موسیقی سنتی داخل ایران، از کردستان میباشند.
دین زرتشتی
آیین میتراییسم یا مهرپرستی: مِهرپرستی یا آیین مهر یا میترائیسم بر پایه پرستش ایزد ایرانی مهر )میترا( بنیاد شده بود. به دلیل ارزشمندی آفتاب در این دین برخی نیز این دین را آفتابپرستی دانستهاند. از زمانهای دور پیشازتاریخ ایرانیان پیرو آیین مهر یا کیش بغانی بودند. آیین مهر یک دین یا قانون تدوینشده نیست آیین و سنتی است که آغاز آن تاریک است. اولین گروه آریاییهایی که وارد فالت ایران شدند در پیماننامههای میان خود به میترا سوگند میخوردند. بسیاری از جشنهای و سنن ایرانی ریشه در میتراییسم دارد بهطور مثال شب یلدا ریشه در اعتقاد ایرانیان به تولد میترا در این زمان دارد. روزها تا این شب کوتاه میشوند و بعدازاین شب شروع به طولانی شدن میکنند. این جشن در ماه پارسی »دی« قرار دارد که نام آفریننده در زمان پیش از زرتشتیان بوده است که بعدها او به نام آفریننده نور معروف شد
هنر ایرانی شعر و ادبیات :
شعر از جایگاه رفیعی در ادبیات فارسی برخوردار است. نخستین نمونههای بهدستآمده از شعر در ایران، پیشینهشان به روزگار زرتشت پیامبر و سرودههایش در گاهان میرسد .این سرودهها به گویش گاهانی از زبان اوستایی است. همچنین از دوران پهلوانی )اشکانی( منظومههایی – مانند ایاتکار زریران )یادگار زریران( و درخت آسوریک – به زبان پهلوی اشکانی در دست است. هنر در فرهنگ ایرانی اسلامی مروری داریم بر قسمتی از هنر ایرانی که با ورود اسلام اوج گرفت و تکامل یافت البته قبل از اسلام در مسیر حیات خود بهپیش میرفت اما بههرحال تأثیر اسلام در این راستا را در تاریخ ازنظر میگذرانیم .ایران کانون تمدن اسلام بهویژه هنر اسلامی بوده است. مبانی هنر قدسی اسلام را میتوان در این مرزوبوم جستوجو کرد و هنر ایرانی از نقاط اوج هنر اسلامی به شمار میآید.
برای درک هنر قدسی، باید معنای »امر قدسی« و نیز معنای »هنر« را درک کرد؛ همان هنری که امروز از زندگی بشر جداشده و به انزوای موزهها گرویده است. البته منشأ صدور امر قدسی، عالم روحانی است که فوق عالم نفس است و نباید با آن اشتباه شود.
امر قدسی را باید در سایهی بینش سنتی نسبت به هستی مورد شناسایی قرارداد. بینش سنتی همان بینشی است که بشر بر مبنای آن زیسته و هنوز هم بسیاری از کشورهای شرقی بر همان مبنا زندگی میکنند
سنت و قداست دو صفت هنر هستند که در حین تفکیکناپذیری، یکسان نیستند. صفت سنتی گویای آن دسته از نمودهای سنتی است که بهطور بیواسطه با مبانی روحانی ارتباط دارند. اما هنری قدسی دارای پیوند و نزدیکی با اعمال مذهبی و آداب دینی است که از مضمون دینی و مفهوم رمزی روحانی برخوردار میباشد. نقطه مقابل هنر قدسی، هنر دنیوی است و نقطه مقابل هنر سنتی، هنر غیر سنتی است.
شمشیر اسلامی یا مسیحی متعلق به قرونوسطا، مصداقی از هنر سنتی است که مبانی و صور هنر اسلامی یا مسیحی در آن تجلییافته و تزیینات آن، رمزهایی برگرفته از اسلام یا مسیحیت است. اما شمشیر شینتو در معبد آیز ژاپن، به مقوله هنر قدسی تعلق دارد .زیرا شیای آیینی در مذهب شینتو به شمار میرود که بسیار مهم تلقی میگردد و با سرچشمه الهام آن مذهب مرتبط است
خوشنویسی قرآنی نیز در ایران، نمونهای از هنر قدسی محسوب میشود، درحالیکه مینیاتور، هنری سنتی است و بهگونهای غیرمستقیم اصول اسلام را نمود میبخشد.
معادل کلمه «Art «در فرهنگ ایرانی، جامعیت این مفهوم و پیوند ارگانیک آن را با دیگر وجوه حیات بازگو میکند. این کلمه در فارسی همان فن، هنر و گاه صنعت است .البته امروزه، صنعت برای فنآوری )تکنولوژی( استفاده میشود
زندگی انسان سنتی در همه وجوه آن، از کار کردن تا خوردن و خوابیدن، رنگ معنوی دارد. هرچند، هنر قدسی شاخهای از هنر سنتی است که با حیات سنتی پیوند خورده است، اما بهصورت خاص، آن بخش از فعالیتها و خلاقیتها را در برمیگیرد که بیواسطه با رمزها و مناسک دینی و روحانی مرتبط هستند
. هنر قدسی اساسیترین وجه هنر سنتی است که بقای آن بهطور مستقیم به بقای دین وابسته است و این پیوند حتی پس از سست شدن یا زوال ساختار جامعه سنتی، دوام مییابد.
هر مذهب قابلیت پذیرش قالبهای خاص و حتی رموز هنرهای مذاهب پیشین را دارد؛ مانند ورود گنبد به معماری اسلامی پس از فتح ایران و اقتباس آن از بناهای ساسانی .اما این قالبها و رمزها بهوسیله روح وحی جدید، بهکلی استحاله شده و در فضای معنوی خاص، معنای جدیدی یافته است. برای مثال، معماری مسیحیت در کلیساها که از قالبهای معماری رم تقلید نموده است
اسلام نقشمایههای فراوانی را از ایران پیش از اسلام و میراث هنری فوقالعاده غنی آن، دریافت کرده است؛ اما این نقشمایهها بهواسطه روح اسلام استحاله شده و بهعنوان جزی از ساختارهای اسلامی به کار گرفتهشدهاند
معماری اسلامی از همان آغاز به نقطه اوج رسید که تا زمان ما ادامه یافته است و این ویژگی در طول تاریخ نظیر ندارد. سبک سنتی معماری از مواجهه روحانی مذهبی خاص باذوق و قریحه پیروان آن مذهب، نتیجه میشود. خانه سنتی ایرانی بهنوعی گسترش و امتداد مسجد )معماری قدسی( تلقی میگردد؛ به این معنا که سادگی و طهارت مسجد را استمرار میبخشد. فرشهای ایرانی مثال دیگری است که انسان با کفش بر آنها پا نمینهد و پاکی آیینیشان، که نماز و عبادت را بر آنها همچون فرشهای مسجد ممکن میسازد. خلوت اتاقهای سنتی خالی از مبلمان و عناصر فراوان دیگر، میان خانه و مسجد پیوندی معنوی برقرار میسازد. قرائت و تلاوت قرآن کریم در محدوده حس شنوایی هنری که ازنظر اسلام به معنای دقیق کلمه قدسی تلقی میشود، همچون نیرویی روحانی، نقطه اتکای شعر و موسیقی همه ملل مسلمان به شمار میآید
شعر کلاسیک فارسی، بهویژهاشعار عرفانی، هنری سنتی و برخوردار از ارزش متعالی است که ماهیتی روحانی و به تعبیری »درمانی« دارد و نابودی آن بهوسیله شعر نو، بدین معناست که شعری با جوهره زمینی محض و غالباً گنگ و نامفهوم، جایگزین شعری باکیفیت و منزلت آسمانی شده است. برخی از شعرهای جدید، نوعی زیبایی دارند اما این زیبایی در برابر جهان فوق بشری و آسمانی، صرفنظر از نمادپردازی و مفاهیم نهفته در اشعار قدیم، حقیر جلوه مینماید
اسلام با منع و تحریم جنبه اجتماعی موسیقی، بهویژه در شهرها که در آنها بیش از روستاها زمینه تحریک عواطف و انحطاط اخلاقی وجود دارد، موسیقی کلاسیک ایرانی را به مسیر باطنی خود هدایت کرد و آن را به هنری روحانی بدل ساخت. حالت معنویای که موسیقی سنتی ایرانی برمیانگیزد با احوال عرفا و از این طریق بامعنای باطن قرآن مقدس پیوند دارد
عمق و غنای موسیقی ایران بهگونهای است که تنها واجدین شرایط، یعنی کسانی که خود از عمق درونی برخوردارند، میتوانند به باطن آن راه پیدا کنند. کسانی که با تفکر و مراقبه انسی دارند، فقط قادرند از نیروی رهاییبخش موسیقی بهرهجویند؛ نیرویی که بندهای زندگی خاکی را از اندام روح میگسلد و مرغ روح را در افق بیانتهای آسمان معنویت پرواز میدهد
تعزیه، نوعی هنر سنتی خاص شیعیان است که در ایران، نواحی مرز ایران و ترکیه، عراق و شبهقاره هند و پاکستان اجرا میشود و عمدتاً حوادث و وقایع کربال را تجسم میکند. این قالب هنری با تئاتر قدسی و مذهبی دیگر ادیان و سنتها، وجه اشتراک دارد
وظیفه اصلی هنرمند ایرانی که در وضعیت استثنایی قرار دارد و بهطورکلی هنرمند مسلمان، این است که خود را بشناسد و این عقده ناپسند حقارت در برابر غرب را بازگشاید. حقارتی که از جهل نسبت به سنت و فرهنگ ایران در تمام وجوه بهویژه جنبههای معنوی و روحانی ناشی میشود. هنر سنتی و قدسی غنی و بارور ایران و درواقع کل هنر اسلامی، ابزار اصلی و اساسی برای درمان این جهل و تشخیص مسیر زندگی است.
اثر فرهنگ بر توسعه اقتصادی
رابطه فرهنگ و توسعه و پیشرفت، حاصل یک نگرش خاص به عالم است و بدون ایجاد این نگرش خاص، پیشرفت و ترقی ممکن نیست و این نگرش خاص بیانگر لزوم وجود یک )فرهنگ مناسب( برای توسعه است . بنابراین عامل فرهنگ از جایگاه ویژهای در توسعه برخوردار است . بیتوجهی و کم توجهی به آن تمام برنامههای توسعه را با ناکامی مواجه خواهد ساخت . بنابراین لازم است بهصورت خاص رابطه فرهنگ و توسعه را کاملاً شناخته و در برنامههای توسعه به آن توجه کافی مبذول داشت؛
رابطه فرهنگ و توسعه از دو دیدگاه قابلبررسی و حائز اهمیت است. رابطه فرهنگ و توسعه پیشرفت و توسعه حاصل یک نگرش خاص به عالم است و بدون ایجاد این نگرش خاص، پیشرفت و ترقی ممکن نیست و این نگرش خاص بیانگر لزوم وجود یک )فرهنگ مناسب( برای توسعه است . بنابراین عامل فرهنگ از جایگاه ویژهای در توسعه برخوردار است . بیتوجهی و کم توجهی به آن تمام برنامههای توسعه را با ناکامی مواجه خواهد ساخت . بنابراین لازم است بهصورت خاص رابطه فرهنگ و توسعه را کاملاً شناخته و در برنامههای توسعه به آن توجه کافی مبذول داشت . رابطه فرهنگ و توسعه از دو دیدگاه قابلبررسی و حائز اهمیت است : اول اینکه فرهنگ را مجموعهای بدانیم که در تمام عناصر عموماً مساعد یا مانع حرکت توسعهای هستند، در اینجایگاه، فرهنگ بهعنوان یک مجموعه مؤثر بر فرآیند توسعه تلقی میشود. دوم اینکه فرهنگ را بهعنوان مجموعهای که در فرآیند توسعه، شکلگرفته و محصول توسعه تلقی میشود، بپذیریم .در حالت اول فرهنگ ، از عوامل مؤثر بر توسعه است و در حالت دوم نتیجه توسعه. حالت اول رابطه فرهنگ و توسعه را میتوان به )فرهنگ توسعه( تعبیر نمود و حالت دوم را به )توسعه فرهنگی.(از اولین کسانی که به شکل جدی از تأثیر فرهنگ و عناصر فرهنگی در شروع و تداوم فرآیند توسعه سخن گفتهاند، میتوان ماکس وبر را نام برد. وبر از راه تحقیق در رابطه بین توسعه اقتصادی در نظام سرمایهداری و مذهب پروتستان به این نتیجه رسید که سه بدعت عمده در اصول فکری مسیحیان پروتستان وجود داشته که به نظر او پروتستانها را پیشگام نظام سرمایهداری کرده است . این سه بدعت عبارتاند از
: 1-منع هرگونه سلطه میان خالق و مخلوق2-دخالت عقل در ایمان3-کوشش برای بهبود معاش و یا رسالت کار ازنظر وبر، بدعت سوم نقش اصلی را در توسعه اقتصادی نظام سرمایهداری ایفا کرده است . به نظر او اخلاق پروتستانی که از مردم دعوت میکند از تنبلی و سستی در کار اجتناب کنند و با کوشش، جوامع خود را صنعتی نمایند، یکی از مهمترین عوامل پیشرفت اقتصادی نظام سرمایهداری محسوب میشد. همین بینش است که گردآوری مال و ثروت را مکروه نمیداند و صرفهجویی و امساک را همواره میستاید
. البته وبر معتقد است که در میان مذاهب جهان، فقط پروتستان قادر است شرایط اجتماعی و اقتصادی را برای یک اقتصادی صنعتی پیشرفته مهیا سازد. به عقیده ماکس وبر و کسانی که به ارزیابی نظر او پرداختهاند
عناصری چون توجه به رسالت کار، دخالت عقل، مکروه ندانستن گردآوری ثروت، امساک و صرفهجویی، اصالت فرد) فردگرایی ( ، داشتن روحیه خالق و .. ازجمله عوامل فرهنگی مؤثر بر توسعه اقتصادی است
. پیشنیازهای فرهنگی مؤثر بر توسعه اقتصادی را میبایست به ترتیب زیر خلاصه کرد:1-نگرش مطلوب نسبت به دنیا و مظاهر آن2-نگرش و برخورد علمی با مسائل اهمیت دادن به نقش عقل3-اعتقاد به آزادی ابراز اندیشه4-اعتقاد به برابر بودن انسانها و احترام به حقوق دیگران5-لزوم نظمپذیری جمعی6-عدم تعارض فرهنگی در جامعه7-اعتقاد به توسعه.
هنر و جامعه
تا قبل از دهه ۱۹۷۰ که جامعهشناسان توان و انرژی قابلتوجهی را در مطالعات هنر یا بهبیاندیگر پیشرفت جامعهشناسی هنر صرف کردند مرز مشخصی مابین آنچه هنر است و آنچه هنر نیست، وجود نداشت. تا آن زمان هنر اروپا بیشتر از همنوعش در ایالت متحده به جامعهشناسان توجه میکرد. اما بااینوجود این حوزه مطالعاتی حتی در آنجا نیز نتوانسته بود به رشتهای مستقل و رسمیت یافته بینالمللی تبدیل شود و تا سال ۱۹۶۸ هم اصطلاح جامعهشناسی هنر در دایره المعارف بینالمللی علوم اجتماعی که در پی جمع و ارزیابی تفکرات و هنرهای گسترشیافته حوزه علوم اجتماعی بعد از جنگ دوم جهانی بود نیز درج نشد. بااینحال در پایان قرن گذشته مطالعات هنر، وارد جریان اصلی نظریات علوم اجتماعی شد و هم در کشورهای اروپای غربی و هم در ایالت متحده بهسرعت به دایره مطالعات تجربی رسید
. اما سؤال اینجا است که چرا هنر بهعنوان موضوعی آشکار در مطالعات جامعهشناختی عملاً تا نیمقرن بعد از جنگ اول نادیده انگاشته شده بود و حتی در متون دانشگاهی نیز حضور نداشت؟ در پاسخ به این سؤال ابتدا باید اشاره داشت که کشش ذاتی موجود در بین جامعهشناسی و هنر به قول پیر بوردیو »جفت عجیبی« را متولد کرده است. بهطوریکه هنرمندان که به وحدانیت و یکتایی پدیدآورنده اصلی معتقد بودند، از تالش دانشمندان علوم اجتماعی در تشریح اجتماعی نقش هنرمند و درک آثار او بهصورت محصولی اجتماعی بهجای کار فردی یا بهبیاندیگر مطرح سازی این سؤال که چه حدی از هنرمند میتواند بهجای ساخت، تولد یافته بستر اجتماعیاش باشد بهشدت خشمگین بودند. از طرف دیگر رویکرد انسانشناختی نیز در توجه به نهادهای هنری و مطالعه تأثیر شبکهها در موفقیتهای آنها و همچنین تحلیل وابستگی و ارتباط جنبههای اقتصادی محصولات هنری یکسره به سادهسازی دستاوردهای هنرمندان میپرداخت و ایشان را بیشازپیش آزرده میکرد.
از طرف دیگر بسیاری از محققان علوم انسانی، دیدگاهی شکاکانه نسبت به هنر داشتند. ازنظر ایشان، جذابیت هنر، چیزی شبیه رمز و راز و بهترین تصمیم ممکن ترک و رهاسازیاش بود. بر همین اساس آنها بهندرت با تالشهای دانشمندان علوم اجتماعی در دستیابی به حقیقت و عینیت هنر موافق بودند. در چنین عملکردی که خصوصیات و استعدادهای شخصی نادیده انگاشته میشد بهسختی جایی برای مشروعیت بخشی به زیباشناسان باقی میماند. بهعلاوه در پیگیری چنین روششناسی دشواری بسیاری از جامعهشناسان ترجیح میدادند بر مسائلی متمرکز شوند که تحلیلش بهآسانی از طریق آمار صورت گیرد که البته به نظر نمیرسید هنر جزء این دسته بهحساب آید. از طرف دیگر آنها بیشتر به موضوعاتی توجه میکردند که در حل مشکلات اجتماعی از نقش بسیار بالایی برخوردار باشد که بازهم هنر در ایالت متحده جزء سطوح بالای این لیست قرار نمیگرفت. بااینوجود جریانی آهسته اما پیوسته-مخصوصاً از اوایل دهه ۱۹۶۰-در توسعه جامعهشناسی هنر شکل گرفت. این امر بدان سبب بود که فاصله فکری اندکی بین رویکردهای علوم انسانی و جامعهشناسی وجود داشت. از طرف دیگر تاریخ شناسان هنر نیز به مطالعه هنر در بافت اجتماعیاش مشروعیت بخشیده بودند و حتی جریان اصلی جامعهشناسی، بهجای روششناسی صرف »علمی« به استفاده از دیگر حوزهها هم پرداخته بود. در ضمن بعد از جنگ دوم جهانی، گسترش ارتباطات جامعهشناسان آمریکایی با همنوعانشان در کشورهای اروپایی که هنر را یکی از نهادهای مهم و حیاتی اجتماع و محصولی اجتماعی تلقی میکردند، سبب پیشرفت این جریان در ایالت متحده شد
درک ضرورت فهم و بررسی هنر در بافت و بستر اجتماعیاش و همچنین رشد چشمگیر علاقه جامعهشناسی در هنر همه منجر به افزایش اهمیت هنر در جامعه آمریکا و بهتبع آن درک آن مهم در دولت شد. بدین ترتیب بهرغم مخالفت اجماع گونهای که در عدم دخالت و سرمایهگذاری دولت- در سطوح فدرال، ایالتی و محلی- در باب هنر وجود داشت حمایت دولتی از هنرهای عامهپسند تبدیل به یک امر نهادینه شد. در این میان گروه کوچک اما مصممی از دانشگاهیان بهپیشرفت تحقیقات و تئوریهای جامعهشناسی فرهنگ و بهخصوص جامعهشناسی هنر کمک شایانی کردند و توانستند این رویکرد را که پیشازاین ناشناخته بود در دهه پنجاه قوام بیشتری بخشند. در همین راستا نشستی در باب جامعهشناسی هنر در لیست برنامههای همایش انجمن جامعهشناسی آمریکا قرار داده شد
کنفرانس دیگری نیز در ۱۹۵۷ در باب هنر و رفتار انسانی در مرکز مطالعات پیشرفته علوم رفتارشناسی برگزار شد که یکی از نتایج آن چاپ کتابی مشتمل بر مقالات ارائهشده در کنفرانس بود. در مقدمه کتاب رابرت ویلسون ویراستار اثر استدلال کرده بود که جامعهشناسی هنر در مراحل آغازین خود قرارگرفته و هنوز به پختگی لازم برای رسمیت یافتن دست نیافته است. اما کتاب او که مقالات متعددی از تحقیقات تجربی این حوزه را دربرمی گرفت توانست توجه زیادی را به خود جلب کند. دریکی از آن مقالات، سینتیا وایت، هنرشناس تاریخی همراه با هریسون وایت، جامعهشناس دانشگاه هاروارد از مطالعات و بررسیهایشان در تحولات نهادینهشده دنیای نقاشی فرانسوی و چگونگی این دوران هنری سخن گفتند. آنها بعدها مقاله خویش را گسترش داده و بهصورت کتابی با عنوان »بومهای نقاشی و زمانهشان« )۱۹۶۵ )به چاپ رساندند. این تحقیق خود با شرح نمونهای عملی به این بحث میپرداخت که چگونه فهم تحولات و دگرگونیهای فرم هنری بامطالعه و بررسی بافت تاریخی و اجتماعیاش به بهترین صورت خود میرسد
. شاید یکی از مهمترین قدمهایی که برای توسعه این رشته در سالهای بعد از جنگ دوم جهانی برداشته شد چاپ مجموعه آثاری از میلتون آلبرکت، جیمز بارنت و مزون گریف در ۱۹۷۰ بود. عناوین آثار بهصورت آشکاری )جامعهشناسی هنر و ادبیات( به بیان همین موضوع میپرداخت. چنین نوشتههایی در اصل برای اهداف آموزشی تهیهشده بود، اما در کنارش پیشرفت این نگاه مطالعاتی هم مدنظر بود
. دریکی از مقالات که چاپ اولیهاش در ۱۹۶۸ به پایان رسیده بود آلبرکت به بیننده و خواننده اثر هنری بهصورت یکنهاد توجه کرده و هنر را بهعنوان اصطلاحی برای مجموعه گستردهای از محصولات زیباشناختی همچون ادبیات، هنرهای تصویری و موسیقی بهکاربرده بود. در بخش دیگر )جامعهشناسی هنر( بارنت در نوشته ۱۹۵۹ خود نظراتش را در باب درآمیختن این دو حوزه بیان داشته و در دیگری گریف مقالهای را بر مبنای مطالعات تجربیاش در دانشجویان هنر شیکاگو درباره استخدام و اجتماعی شدن هنرمندان نگاشته بود. بااینوجود آنها از طفولیت جامعهشناسی هنر سخن گفتند و کارهای خویش را تنها کمکی برای برداشتن اولین قدمهای این نوزاد جدید تلقی کردند که البته آثارشان شامل مقالات تجربی متعددی میشد که برخی از آن آثار با همکاری اساتید علوم انسانی و علوم اجتماعی تهیهشده بود
. این مجموعه که در شش موضوع تقسیمشده بود – سبکها و قالبها، هنرمندان، توزیع و نظامهای اجرت و پاداش، سلیقه سازها و جوامع، روششناسی، تاریخ و نظریات- تا سالها هم برای کسانی که به دنبال راهاندازی دورههای تحصیلی در هنر و جامعهشناسی بودند و هم برای کسانی که به تحقیق میپرداختند حکم مرجعی بینظیر داشت. در اوایل دهه ۱۹۷۰ جامعهشناسی هنر بازهم در مسیر قوام گرفتن و کسب رسمیت بینالمللی گامهای دیگری برداشت. این حرمت در عصر سلطه تلویزیون که علاقههای جامعهشناختی را در عرصه رسانههای جمعی، ارتباطات تصویری هنرهای مردمپسند گسترش داد بهسرعت قابلتوجهی دستیافت .اما ترس از جوانب و تأثیرات تجاریسازی منجر به شکلگیری بحثی در تقابل توده و فرهنگ مردمی شد. فرض اینکه فرمهای هنری میتوانند به هنر والا و هنر پست تقسیم شوند یا آن را به هنر توده و هنر نخبه تعریف کرد- این، همان فرضی است که سبب پدیدار شدن نقدهای تئودور آدورنو و دیگر اعضای مکتب فرانکفورت شد- به سؤالاتی منجر میشد که محققان مشهور را بازهم بیشتر به شواهد تجربیاش متوجه میساخت. در این میان تصور هاوارد بکر از هنر بهصورت یک فعالیت جمعی )۱۹۸۲ )هم چندان در مباحثات پیشآمده، که هرگونه توجه را از شرایط حاکم بر تولید اثر دور میکرد، ساکت نبود- چه نوع هنرمندی و همچنین برای چه مخاطبانی و تحت چه سیستم جزا و پاداشی به خلق اثر پرداخته است- و ماهیت جمعی )اجتماعی و اشتراکی( آثار هنری را، همانند عوامل تولیدشان، بهصورت امری اجتماعی می
. از طرف دیگر همزمان با جلب شدن توجهات به مقوله شکلگیری فرهنگ، هنر نیز به زیر عینک جامعهشناسان رفت و بهصورت نهاد مخلوق اجتماع که دارای معانی سمبلیک نه از خود اشیا بلکه از تغییر و تحولات اوضاعواحوال اجتماعی بود، مدنظر قرار گرفت
. اما مطالعات اخیر جامعهشناسی هنر، دیدگاههای گوناگونی را هم در موضوعات موردبحث و هم در روششناسی، به وجود آورده است. برخی از آنها به موضوعاتی مربوط میشود که نسبت به انواع هنرهای زیبا، در حاشیه قرارگرفته و اصطلاحاً »هنرهای بیگانه« نامیده میشوند، همانند آثار هنرمندان تازهکار یا آثار آفریقاییان اولیه یا بومیان استرالیا
. اما هنگامیکه توجهات و رویکرد سیاست هنر تغییر میکند، دیگران و آثارشان نیز میتوانند از »هنرهای بیگانه« به »هنرهای خودی« تبدیل شوند در مقابل هم امکان دارد آثار دیگری به خاطر سیاستهای فرهنگی از »خودی« به »بیگانه «بدل شوند. در این میان، جامعهشناسان حوزه تحقیقاتشان را به اقتصاد و چگونگی تأثیر سرمایهگذاری و ساختار موزهها بر خلق، تولید، صیانت و انتشار آثار هنری کشاندند و مطالعات موردی بسیاری درباره »مدیریت هنری« انجام دادند
. برخی از محققان به موضوعات و مسائلی میپرداختند که مستلزم بهکارگیری روششناسی غیرمعمولی بود. ازجمله آنها میتوان به مطالعات ویندی گریسولد )۱۹۸۶) اشاره کرد که در باب تأثیر عوامل اجتماعی بر هنرهای نمایشی رنسانس است؛ شاید بتوان یکی دیگر از چنین مواردی را تحقیقات و بررسیهای رابرت کرین )۱۹۸۷ ) از دگرگونی سبکهای هنری بعد از جنگ دوم جهانی نام برد؛ مطالعات لیاه گرینفلد )۱۹۸۹ )در باب ذائقه، انتخاب و موفقیت دنیای هنرهای یهودی و اسرائیل خود نمونه دیگری است. بررسیهای ورا زولبرگ )۱۹۹۰ ) درباره حامیان و پشتیبانان هنر و تأثیرشان بر سبکها و فرمهای جدید هنری مثال گویای دیگری نیز است؛ ازجمله این مطالعات کارهای گالدیز النگ و کرت النگ ( ۱۹۹۰( بر موضوع شکلگیری و ابقای اعتبار هنری است
. چنین تحقیقاتی و همچنین دیگر مطالعات تجربی که به چاپ رسیدهاند یا در حال انجامند، در روشن کردن مفهوم و منظور جامعهشناسی هنر یاری میرسانند. بااینحال هنوز هیچگونه توافقی بر چیستی هنر شکل نگرفته، اما در چنین مسیر پیشرفتی امید است اجماعی صورت گیرد. نظریهپردازان برجسته- ورا زولبرگ، ژانت وولف، پائول دی ماگو، ریچارد پترسون و پیش از همه ایشان آن باولر- در ضرورت نگهداشت خود هنر در مرکز توجهات نظری توافق دارند اما در تعیین دیدگاه روششناختی مناسب نسبت به این محور با یکدیگر سازگاری ندارند. درواقع موانعی که در روشن کردن نهادهای مولد محصولات زیباشناختی وجود دارد، برابر کسانی است که بر انتقادات و تفاسیر لفظی از خود اشیا تأکید بسیار دارند. زولبرگ از ضرورت اجتناب از محدودیت علوم اجتماعی و رشتههای زیباشناسی سخن گفته است و این اصل را میپذیرد که هنر را باید در مفهوم کلیاش در شرایط زمانی و مکانی فهمید و درک ویژهاش را در هنجارهای نهادینهشده آموزشهای حرفهای، سیستم جزا و پاداش و سرپرستی و پشتیبانیهای هنر جستوجو کرد. زولبرگ در تبیین دیدگاه خویش در باب درک هنر بهعنوان بخشی از فرهنگ جامعه آن را نه فعالیتی محدود به برخی از گروههای خاص و باعلاقه و دانش ویژه میداند و نه همانند برخی از زیباشناسان، بالقوه آن را محدود تلقی کرده است. این اواخر ادبیات نیز در این مسیر قدمهای بزرگی برداشته است که نشان میدهد مرزهای ذهنی مابین رویکردهای علوم انسانی و اجتماعی در مطالعات هنر در حال فروریختن است
. در بررسی دورههای زمانی تاریخ متوجه میشویم که هنر و جامعه ارتباطی تنگاتنگ و دوسویه داشتهاند که در اینجا به نکاتی از آن اشاره خواهد شد
. تأثیر: اثر گذاشتن، دخالت کردن، دخالت دادن، اعمال کردن، لحاظ کردن جامعه:
مجموعهای از انسانها که در کنار هم تشکیل خانواده، قبایل، روستا، شهر، کشور و جهان را میدهند.
هنر: واژهای است وسیع، محصولی است از زندگی بشر، خاص انسان است نه موجود دیگر )نوعی بیان، اجرا
( ارتباط بشر با طبیعت و روابط انسانها با یکدیگر عامل اصلی پیدایش هنر و ادامه آن است
. هنر میتواند بر شیوههای زندگی اجتماعی، اعتقادات مذهبی، باورهای اخلاقی، عادات و آدابورسوم سنن، سیاستهای حاکم بر جامعه و در کل فرهنگ معنوی جامعه اثرگذار باشد.
هنر اثر بسزایی بر ارتقاء سطح کیفی و در رشد فکری فرهنگی اجتماعی و حتی اقتصادی جامعه خواهد گذاشت.
هنرها تعیینکنندهای تحولات جوامع هستند و به آنها شکل میدهند و متقابلاً سیاستهای دولتها و مدیریت حاکم بر جامعه میتواند هنر را تحت تأثیر فراوانی قرار دهد
. در عصر و زمانهای مختلف، عصر پارینهسنگی، نوسنگی، مفرغ، آهن و شیوههای مختلف زندگی کشاورزی، دامداری جوامع کهن باستانی تا شهرنشینی و پیشرفت صنعت و تکنولوژی فعلی، هنر با تغییرات زندگی مردم دگرگونشده و با حفظ ذات، شکل بیرونیاش تغییریافته بهطوریکه با رشد و پیشرفت جوامع در دورههای مختلف تاریخ بهتدریج در هنر این دگرگونی شکلگرفته و در هر زمان بهتناسب و وضعیت خاص جامعه، محتوا و قالب خاص یافته است
. با توجه به اینکه هنر نیاز فطری بشر است و جزء لاینفک زندگی بشر است باید به شکلی ارائه شود که کارساز راهگشا روحیهدهنده باشد و برای رفع نیاز جسمی و روحی انسانها ایجاد نقش کند نه برای ایجاد مشکل، فساد، گمراهی، تباهی، سد کننده، آزاردهنده و انرژی منفی دهد و به لحاظ فرهنگی و اجتماعی نقش آن در ترویج افکار، رفتار، ارزشها و باورها در بین جامعه بسیار مؤثر است.
تمدن: نظم اجتماعی و به وجود آمدن زمینه پیشرفت فرهنگی و خلاقیتهای هنری
دین: هنر سایه به سایه دین حرکت کرده )هر دو برای کامل کردن زندگی( )مسیحیت و اسلام( معماری کلیسا مساجد، خط قرآنی صوت قرآن
معماری: شهرسازی منازل )شکلهای گوناگونی که احساس آرامش، لذت، خستگی، کسالت، ناآرامی و تلاطم را القاء میکند
( صنایعدستی: برای رفع نیاز بشر به شکلی زیبا و قشنگ نمود بیرونی داشته است
. خط و ادبیات، لباس، موسیقی، مراسم، اقتصاد، مدیریت، صداوسیما و سینما و مواردی از این قبیل ارتباطی دوسویه باهنر دارند
. در هر جامعهای سرمایه فرهنگی هر فردی که ارتقاء یابد کمک مؤثری بر بسط توسعه فرهنگی داشته است. سرمایه فرهنگی به نظر پیر بوردیو به سه شکل وجود دارد،۱ -در حالت متجسد، یعنی به شکل خصائل دیرپای فکری و جسمی، ۲ -در حالت عینیت یافتگی به شکل کالاهای فرهنگی) در قالب کتب،تصاویر،لغتنامه،ادوات و ماشینآلات و…(۳ -در حالت نهادینهشده،چون مدارک تحصیلی و سایر مدارک تخصصی که ضمانت کننده سرمایه فرد است. بوردیو آنها را بررسی کرده است.
نتیجهگیری
توسعه فرهنگی از طریق حالت متجسد به دنبال اشاعه و بسط رفتارها و شیوههای تربیتی که در یک فرهنگ و جود دارد، تجسد میبخشد، و بهصورت جزئی از کالبد درآمدن، به کالبد پیوستن و جزئی از آن شدن است. این فرایند را باید اکتسابی در جامعه در نظر داشت،در حالت عینیت یافتگی باید به اشیای مادی، و رسانههایی چون نوشتهها،نقاشیها،بناهای تاریخی،ابزارها، و غیره که عینیت دارند، توجه کرد؛ در این حالت کالاهای فرهنگی را میتوان هم بهطور مادی به تملک درآورد، که مستلزم سرمایه اقتصادی است و هم بهطور نمادین- که مستلزم سرمایه فرهنگی است. در حالت نهادینهشده، سرمایه فرهنگی به شکل و مدارج آموزشی و امتیازات ضمانت شده همراه است،که نقش مؤثر در بسط توسعه فرهنگی دارد. بوردیو در این سه وجه اشاره به تمایلات و گرایشات روانی افراد، میزان مصرف کالاهای فرهنگی و ارتقاء مدارک، مدارج تحصیلی و علمی -فرهنگی افراد جامعه میکند که در سنجش هویت فرهنگی و توسعه پایدار فرهنگی جوامع نقش بسزایی دارد. زندگی بدون هنر بسیار بیروح و کسلکننده است. نقش هنر در زندگی این است که به مردم امید و نشاط میدهد. کار دیگر هنر این است که دوست داشتن زندگی را به انسان میفهماند و »زندگی باصفا« را به او نشان میدهد.هنر پدیدهای است که از دیرباز نقشی بسزا در زندگی انسان دارد و تأثیر این موضوع چنان بوده است که همراه بسیاری از صاحبنظران و اندیشمندان در ادیان و مکاتب مختلف از آن بهعنوان وسیلهای کارآمد و مؤثر در جهت ترویج و تبلیغ اندیشهها و رفتار موردنظر خود از آن استفاده کردهاند
. »هنر از قدیمیترین و مؤثرترین پدیدههای زندگی فردی و اجتماعی انسان است«، تا جایی که هیچ وسیله یا روش زندگی را نمیتوان پیدا کرد که هنر بهنوعی در آن نفوذ نکرده باشد
. منابع
قاضیان، حسین، تعریف توسعه، مجله مطالعات سیاسی-اقتصادی، شماره63و64
قرهباغیان، مرتضی، اقتصاد رشد و توسعه، جلد اول، چاپ اول، تهران، نشر نی، 1370
مایکل، تودارو، ترجمه: فرجادی، غلامعلی، توسعه اقتصادی در جهان سوم، جلد اول، تهران، انتشارات برنامهوبودجه،1370
مجله ایران فردا، سال اول،
آشفته، امیر، برنامهریزی فرهنگی و توسعه اقتصادی، انتشارات کانون پیشرفت و توسعه، بیتا
. پایگاه مجالت تخصصی noormags.
آلن پیکاک- ایلدریزو، اقتصاد فرهنگ و سیاستهای فرهنگی، مترجم، اعظم محمد بیگی، مرکز پژوهشهای پیشنهادی معاونت فرهنگی و آموزشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،
گزارش طرح پژوهشی تحلیل و تفسیر فعالیتهای فرهنگی کشور از دکتر علی منتظری
مقاله اسلام و فرهنگ توسعهای از میثم مو سایی
مقاله نگاهی به جایگاه توسعه در سند چشمانداز و سیاستگذاریها از صفی الله ملکی به نقل از روزنامه قدس
مقاله برتر امکانپذیری برنامهریزی فرهنگی از دکتر مرتضی ایمانی راد