خردورزی در سیاست

در تاریخ هر جامعه ای ادوار بلند مدتی وجود دارد که طی ان برخی مسایل سیاسی به تضاد عمیق و شدیدی می انجامد و یافتن هرگونه زمینه مشترک معقولی برای توافق سیاسی، اگر نه غیر ممکن دشوار به نظر میرسد.
ما نیز استثنای بر این قضیه نیستیم و اتفاقا سالهاست که دچار تناقضات چندجانبه و چند وجهی گردیده ایم به خصوص از زمانی که مدرنیته و نهاد ها وساختا رها ی ناشی از آن وارد فضای اجتماعی، سیاسی و اندیشگی ما گردیده است، از یک طرف بحران یا به عبارتی جامعه شناسانه شکاف سنت مدرنیته در عمیق ترین وجه ان سالهاست که سیاست مداران و اندیشمندان مارا دچار تناقضات عمیق نموده واز طرفی دیگر مساله ازادی، برابری و امنیت وبحثهای پیرامون ان چالشهایی را له یا علیه انها برانگیخته است،

اما پس از گذشت یک قرن از ان کماکان یکی از مهمترین چالش های پیش روی متفکرین و سیاستمداران ما به خصوص در حوزه عمل سیاسی و اندیشگی ان است.تقابل مساوات طلبان وازادیخواهان،اصولگرایان و اصلاح طلبان و…عده ای در منتها علیه جریان لیبرال و عده ای در انتهای جریان مقابل ان، پاره ای دل¬مشغول امنیت و پاره ای دل¬نگران ازادی،اما در این میان انچه که بتواند راه حل صحیحی برای معضلات این¬چنینی که اتفاقا تبعات بسیاری برای ما به بار اورده است پیدا نگردیده است، البته این مساله چنانچه اشاره گردید چیزی خارج از تجربه بشری نیست و اتفاقا باید گفت وجود اینگونه مباحث در جوامع انسانی امری طبیعی است اما نبود یک راه حل معقول به معنای واقعی عقل، عملی است که ما را در یک دوره گذار بلند مدت نگاه داشته است.بطور مثال خاستگاه تاریخی لیبرالیسم در غرب ، جنگ های مذهبی قرون شانزدهم و هفدهم پس از دوره اصلاح دینی است این اختلاف موجب مناقشه ای طولانی درباره حق مخالفت و ازادی وجدان شد که سرانجام به صورت بندی و پذیرش شکلی از تساهل یا رواداری انجامید. دیدگاه های مطروحه در نامه ای در باره تساهل اثر جان لاک و روح القوانین اثر مونتسکیو،دوران تکوین بلند مدتی دارند، از طرفی دل¬مشغولی لوایاتان توماس هابز مساله نظم وامنیت طی آشوب حاصل از جنگ داخلی انگلیس است ،اما این معضلات در اندیشگی وسیاست در این دست جوامع منجر به ایجاد جوامع بسامان و یا یک نظام همکاری اجتماعی منصفانه گردیده است.این مساله ناشی از نقش فعال فلسفه سیاسی در حل مساله نظم است،ان چیزی که در اندیشه و فلسفه سیاسی ما کمتر بدان توجه شده است.جان رالز فیلسوف ومتفکر سیاسی برای فلسفه سیاسی چهار نقش عمده واساسی کاربردی در نظر میگیرد،اول نقش عملی فلسفه سیاسی دوم نقش جهت یابی سیاسی سوم نقش اشتی وچهارم شکل تغییر یافته نقش اشتی یا ارایه راه حل.
نقش عملی فلسفه سیاسی که اتفاقا بُعد کاربردی یک نظام فلسفی می باشد از تضاد تفرقه افکن سیاسی و نیاز به حل مساله نظم ناشی میشود به عبارتی دیکر تمرکز فلسفه سیاسی برمسایل مناقشه برانگیز و مورد اختلاف ودرک این که آیا ،به رغم ظواهر ،می توان نوعی مبانی بنیادین توافق فلسفی و اخلاقی را کشف کرد یا نه.اگر نتوان چنین مبنای توافقی را پیدا کرداین اختلافات و تضادهای عقاید فلسفی و سیاسی را باید حداقل به گونه ای کاهش داد که همکاری اجتماعی مبتنی براحترام متقابل میان شهروندان باز هم امکان پذیر باشد(.1) وظیفه دیگر فلسفه سیاسی جهت یابی است،فلسفه سیاسی می تواند در نحوه تصور مردم از نهاد های سیاسی و اجتماعی آنها به صورت یک کل واز اهداف سیاسی انها در مقام جامعه ای دارای تاریخ (ملت) در برابر اهداف انها در مقام افراد یا اعضای خانواده ها و انجمن ها نقش داشته باشد.2
این نقش اساسی در تعیین جایگاه شهروندی که امروز در جامعه ما صحبت از ان بسیار شنیده میشود سهم بسزایی دارد چرا که با نگاهی گذرا به وضعیت سیاسی جامعه امروز ایران،از افراد گرفته تا گروه ها علیرغم حرف ها وشعارها تصور دقیق و درستی از نهاد های سیاسی و اجتماعی و منافع ملی ندارند،زیرا به نظر میرسد گاها منافع گروهی یا فردی اولویت اساسی را حتی در نهاد های که در راستای منافع جمعی و ملی ایجاد شده اند را دارا می باشند. نقش سوم که هگل در فلسفه حق بر ان تاکید کرده است نقش اشتی است.فلسفه سیاسی می تواند بکوشد سرخوردگی و خشم مارا نسبت به جامعه خود وتاریخ ان کاهش دهد وبرای این کار به ما راهی نشان میدهد که دریابیم بر اساس درک صحیح مبتنی بر دیدگاه های فلسفی ،نهاد های جامعه عقلانی هستند و به مرور زمان تکامل یافته اند، در واقع فلسفه سیاسی دنبال اشتی دادن ماست،یعنی اینکه جهان اجتماعی خود را واقعا بپذیریم و تاکید کنیم و نه اینکه صرفا تسلیم ان شویم. این دیدگاه به ما نشان می دهد که تضاد ها و گرایش های گوناگون پدیده هایی واقعی و عقلی هستند و این جزیی از طبیعت و ذات انسان است. این واقعیت، وجود تفاوت های عمیق و اشتی ناپذیر در برداشت های دینی و فلسفی جامع و معقول شهروندان از جهان و در دیدگاه های انها درباره ارزشهای اخلاقی و زیباشناختی مطلوب در زندگی بشری است. ولی قبول این واقعیت که اتفاقا بسیار راه گشا و درجهت حل اختلاف است همواره اسان نیست و فلسفه سیاسی می تواند بکوشد با نشان دادن دلیل ان و در واقع خیر سیاسی و منافع ان ، ما را با این واقعیت اشتی دهد. این مساله یکی از مهمترین دغدغه های ما را تشکیل می دهد و به نظر نیاز مبرم ما برای حل معضلات امروزین جامعه ایران است ، در واقع نتیجه پذیرش واقعیت طبیعی تفاوت دیدگاه ها وعقاید ما را به سمت پذیرش نوعی پلورالیسم و تساهل خواهد برد که داروی درمان بسیاری از مشکلات ماست. اما اخرین وظیفه فلسفه سیاسی نوعی ارمانشهر باوری واقع گرایانه در دیدکاه جان راولز است .امید ما به اینده جامعه خود مبتنی بر این عقیده که جهان اجتماعی حد اقل نظم سیاسی شایسته و مطلوبی را امکانپذیر می سازد به گونه ای که رژیم سیاسی اگر نه کاملا به طرز معقولی عادل باشد امکانپذیر است.
امید به جامعه ای که به مثابه نظام منصفانه همکاری باشد و عدالت از نوعی که انسان ها برابر با هم، در برابر نابرابری ودر برابر برابری باشند ،به نظر این نگاه می تواند روشی باشد برای روشی به نام اعتدال…

زهرا همتی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *